سيف ما قلم ما



    *** کوي يار***
به هر سويي نظر کردم نشاني ديدم از کويت
قد  و بالاي طنازت،  زنخدان  و  مهين  رويت
چو  پروانه  همه عشاق  گرد شمع تو جمع اند
مثال  گل عزاري  تو،  همه  مدهوش از  بويت
کجا  آرام  گيرم  من.؟  کنار آن سيه چشمان
کمي   بالاتر   از  گونه،  به  زير  طاق  ابرويت
چو  جاري  ژاله  درّين  کني از   نرگس مستت
چه  عاشق ها که مي چينند لاله از لب جويت
نشستم  بر  لب  لعلت،  زهش   آرام   بوسيدم
که  نا گه  آن کمان تو، فکندم  سوي  گيسويت
زدم  چنگي به  تاري،  تا  که تاري آمدي چنگم
شدم  مستانه  از بويت، اسير  تاري  از  مويت
تکان  دادي و  نا گه شد  هراسان طره و زلفت
رها  شد  تار   از  چنگم،   فتادم  روي  بازويت
پري هر شب خوابم، چه افسون کرده اي ما را
پريشان  خاطرم  کرده  کلام  و  ورد  جادويت
گرفتي  جان   من  اما  مسيحايي   دميدي  تو
همين  را به  که تا  م نگاه سيف بر سويت
       **شعر: محمود سيف - 1397/12/7**


 


M. Saif:


(  اشک   )


اشک کي بارد خدا از بام چشم


تا رهي باشد به چشمه جام چشم


اين همان چشمي که تو کردي عطا


پس چرا گرديده وي در دام چشم


عشق را بر من هويدا ساز و بس


تا ببارد نرگس زرفام چشم


من چرا غافل ز اسرار دلم


دل که دارد رازها با نام چشم


اين گوهرهايي که در دل مدفن است


کن برون يا رب ز دال و لام چشم


زين قفس کي پر زند مرغ دلم


شايد آن دم کو رهد از وام چشم


ديده را بايد مطيع دل نمود


دل اميري بايدش ني رام چشم


چشم اگربا دل بگردد همنشين


سيف کي گردد اسير کام چشم


 محمود سيف، بهار 97


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Thomas NabROID آموزش تعمیرات سیراف بخش آینده شناسی ایران چاپ وطراحی انواع ماکت تبلیغاتی،المان تبلیغاتی در مشهد شریف مردی تنالیته آموزش زبان انگلیسی روزانه هتل فروشگاه ديجي کالا مارکت